هورادهوراد، تا این لحظه: 4 سال و 14 روز سن داره

کوچولوهای شیرین

ali

شیرین زبونیهای من !

اول از کلماتی بگم که هنوز توو تلفظشون مشکل دارم :   یچقال = یخچال هسمایه = همسایه گَندَمبَند = گردنبند سزب = سبز نِشیدم = نشستم راندَندِگی = رانندگی خَنچَنگ = خرچنگ ( آقای خرچنگ کارتون باب اسفنجی )   و اما جمله بندیهام :     روی یه سطل ایستاده بودم و به مامانم گفتم که اون هم بیاد پیشم و وقتی که گفت : آخه من بزرگ شدم و نمیشه بیام ، بهش گفتم : " وااای چقدر قشنگ و بزرگ شدی ماشالّا " ، خلاصه قیافه ی مامانم اون لحظه دیدنی بود ، نمی تونست جلوی خندش رو بگیره !   داشتیم ناهار میخوردیم ، م...
22 تير 1392

دو سالگی

 سلاااااام  بالاخره این روز فرا رسید و من دو ساله شدم  ، ( مامان مهرسا : آخه همه می گفتن بچه ها توو دو سالگی تغییر اساسی میکنن و حرف گوش کن میشن و سختی بچه داری تا دو سالگیه و از این حرف ها . ما که چشممون آب نمیخوره . چون مهرسا تازگی ها خیلی وابسته تر شده و دیگه دوست نداره تنهایی خونه مامانی ها بره و از وقتی که اکرم جون ( مربی مهد کودک ) هم رفته دیگه علاقه ای به مهد نشون نمیده . ولی روابط عاطفیش بیشتر شده و دوست نداره کاری کنه که ما ناراحت بشیم و هر چند وقت یه بار میاد میگه: " مامان بخند " ) اگه بخوام از ماهی که گذشت براتون بگم ، باید عرض کنم که تخیلاتم خیلی قوی شده و موقع بازی کردن با اسباب بازی...
7 تير 1392
1